خردسرای فردوسی مشهد
خردسرای فردوسی مشهد به عنوان یک مرکز فرهنگی، که نماینده ی بزرگترین نماد فرهنگ و ادب پارسی است، قطعاً به تعریفی متفاوت و متناسب با موضوع خود نیاز دارد. پروژه از دید ما در سه لایه قابل بررسی است، یکی در قامت نمادی از خود شاعر، دوم نماینده ای از شاهنامه، شاهکار بزرگ فردوسی و سوم نمادی برای شهر و کارکردی در حوزه شهری به عنوان فرهنگسرا.به گفته خود فردوسی، شاهنامه کتاب تاریخ است و هر آن چه در آن بیان شده یا تاریخ است یا نمادی از تاریخ که باید در میان لایه های پنهانش آن را جست و کشف کرد. این ماهیت رمزگونه و اسطوره محور که با کشف و شهود دائمی نسبت به اثر امکان پذیر است بن مایه ی اصلی طراحی این پروژه است.در ابتدای شاهنامه با داستانی نمادین از جمشید مواجه می شویم. جمشید به روایات کتب کهن در قسمتی از زندگی چند صد ساله خود با خبری از اهورامزدا مواجه می شود که طوفان برفی در راه است و راه حل نجات از آن، ساخت باغی در زیر زمین است تا تمام جانداران و انسان های نیکو در آن پنهان شوند. در انتها وقتی انتخاب شدگان، از باغ به سلامت خارج می شوند، آن باغ برای همیشه از نظرها پنهان می شود. این داستان در شکلگیری این پروژه بسیار تاثیرگذار بود و در پیوند مفهومی با خود شاهنامه که ماهیتی قابل کشف و فهم دارد است. از طرفی این آگاهی پنهان درباره ی گذشته و مخصوصاٌ تاریخ قبل از اسلام را می توان مدیون تلاش های حکیم ابوالقاسم فردوسی دانست.از طرفی برجی نمادین از بستر روایی داستان بر می آید تا همان بارقه ای باشد برای کشف این داستان که در لابلای لایه های زیرین زمین پنهان گشته است.همان باغ گمشده جمشید، همان کشف داستان های فردوسی و همان عینیت فردوسی کبیر. در روی زمین اما همان گندمزاری است که فردوسی دهقان سال های زندگی خود را در آن گذرانده و گنجی در زیر این گندمزار پنهان کرده است.
حال بقیه راه با ماست که تا کجای ماجرا را خواهیم دید…